واژه فرهنگ سازماني [1] در سال 1976, با مقاله آقاي پتيگرو [2] تحت عنوان”مطالعه فرهنگهاي سازماني“كه در فصلنامه علمي اداري ASQ به چاپ رسيد, وارد ادبيات دانشگاهي آمريكا شد. چنين واژهاي نيز در سال 1964 توسط بلك و موتن [3] بكار برده شده, كه بعدها آنرا «جو» يا «فضاي سازماني» ناميدند. در سال 1976 آلن و سيلورزويگ [4] واژه «فرهنگ مشاركتي» را بهكار بردند. در سال 1982 ديل و كندي [5] به اين موضوع پرداختند و همزمان نيز پيترز و واترمن [6] در كتاب در جستجوي كمال خود كه در همان سال منتشرشد به موضوع فرهنگ سازماني پرداختند. همزمان با ديل و كندي تحقيقات مؤثر مكنزي [7] در سال 1982 با همكاري دانشگاه هارواد استانفورد صورت گرفت. از اين تاريخ به بعد است كه نوشتههاي وسيعي در موضوع فرهنگ سازماني عرضه و قابل دسترس همگان ميشود و بحث فرهنگ بين مديران و مشاوران و دانشگاهيان مد روز شده و هريك با علاقه متفاوتي به اين بحث پرداختهاند. می توانید این تحقیق مدیریت را به صورت فایل word دانلود نمایید.
مقدمه
اولين نوشتههاي منسجم و جامع در مورد فرهنگ سازماني كه براساس مباني نظري قوي استوار است به سالهاي 1984 و 1985 برميگردد. از جمله مهمترين دستاوردها و نوشتههاي اين دوره ميتوان به كتاب”رهبري فرهنگ سازماني“ نوشته توماس, سرجيواني و جان كاربالي, در سال 1984 و كتاب ”فرهنگ سازماني و رهبري“ نوشته ادگارشاين در سال 1985 و كتاب ”فرهنگ و واقعيتهاي منسجم مربوط به آن“ نوشته وي جي سات در سال 1985 اشاره كرد (جي استيون, ترجمه نوروزي 1375, 47).
تعاريف متعددي از فرهنگ سازماني ارائه شده است. براي مثال فرهنگ سازماني به عنوان ارزشهاي غالب كه به وسيله يك سازمان حمايت ميشود, توصيف شده است. يا فلسفهاي كه خطمشي سازمان را به سمت كاركنان و مشتريان هدايت ميكند, يا ارزشهايي كه به كمك آنها كارها و امور روزمره سازمان انجام ميپذيرد (رابينز, ترجمه الواني و داناييفر 1376, 381). در مجموع ميتوان گفت كه فرهنگ سازماني عبارتست از مجموعهاي از ارزشها, باورها, درك و استنباط و شيوههاي تفكر يا انديشيدن كه اعضاي سازمان در آنها وجوه مشترك دارند و همان چيزي است كه به عنوان يك پديدة درست به اعضاي تازه وارد آموزش داده ميشود. فرهنگ سازماني نشان دهندة بخش نانوشته ونامحسوس سازمان است. هدف فرهنگ اين است كه به اعضاي سازمان احساس هويت بدهد و در آنان نسبت به باورها و ارزشها, تعهد ايجاد كند (دفت, ترجمه پارسائيان و اعرابي 1378, 394). بانگاهي دقيق به اين تعاريف پي ميبريم كه زمينه اصلي در فرهنگ سازماني وجود سيستمي از معاني و مفاهيم مشترك در ميان اعضاي سازمان است. در هر سازماني الگويي از باورها, سمبلها, شعائر, داستانها و آداب و رسوم وجود دارد كه به مرور زمان بوجود آمدهاند. اين الگوها باعث ميشوند كه در خصوص اينكه سازمان چيست و چگونه اعضاء بايد رفتار خود را ابراز كنند, درك مشترك و يكساني بوجود آيد. (رابينز, ترجمه الواني و داناييفر1376, 381).
فرهنگ سازماني در دو سطح سازمان وجود دارد. در سطح بالايي پديدههاي قابل رؤيت وجود دارند كه شامل شيوه رفتار افراد, نوع لباس پوشيدن, نشانهها و علائم, جشنها و داستانهايي ميگردد كه اعضاي سازمان آنها را رعايت مينمايند. اين پديدهها نشانههايي هستند مبتني بر ارزشهاي ژرفي كه در اعماق افكار اعضاي سازمان وجود دارند. ارزشهاي اصولي يا زير بنايي, باورها و فرايندهاي انديشيدن فرهنگ حقيقي را بوجود ميآورند. ويژگيهاي فرهنگي به روشهاي گوناگون متجلي ميگردند، ولي اصولاً دوره تكاملي ميپيمايند و سرانجام بصورت مجموعهاي از فعاليتهايي در ميآيند كه در روابط اجتماعي رعايت ميشوند (دفت, ترجمه پارسائيان و اعرابي 1378, 395).
فهرست مطالب
پيشينه و مفهوم فرهنگ سازماني
ويژگي فرهنگ سازماني
كاركرد فرهنگ سازمان
ايجاد, حفظ و انتقال فرهنگ
تغيير فرهنگي
گسترش فرهنگ مشاركت
نقش دانشگاه در توسعه فرهنگي
تغییر فرهنگ سازمانی
· فرایند گام به گام
· راهبرد